با این حال , مهمترین تفاوت بین یونگ و فروید , دیدگاه یونگ از ناخودآگاه جمعی است . این مهمترین و بحثبرانگیزترین سهم او در نظریه شخصیت است .
این یک سطح از ناخودآگاه مشترک با دیگر اعضای گونههای انسانی است که شامل خاطرات نهان از گذشته اجدادی و تکاملی ما هستند . شکل جهانی که در آن [ یک فرد ] به دنیا میآید , در او به عنوان یک تصویر مجازی , مادرزاد است . .
براساس یونگ , ذهن انسان دارای ویژگیهای ذاتی " " نشانهگذاری " " در نتیجه تکامل است . این استعدادهای جهانی از گذشتگان ما سرچشمه میگیرند . ترس از تاریکی , یا مارها و عنکبوتها میتواند نمونه باشد و جالب است که این ایده به تازگی در نظریه شرطیسازی تهیهشده احیا شدهاست .
با این حال , مهمتر از گرایشها ایزوله , جنبههایی از ناخودآگاه جمعی هستند که در زیر سیستمهای مجزا شخصیت توسعه یافتهاند . یونگ این خاطرات اجدادی و کهن الگوهای تصاویر را نام برد .
کهن الگوها
کهن الگوها , تصاویر و تفکراتی هستند که مفاهیم جهانی در فرهنگهای مختلف دارند که ممکن است خواب, ادبیات , هنر یا مذهب را نشان دهند .
یونگ بر این باور است که نمادهایی از فرهنگهای مختلف اغلب بسیار شبیه هم هستند , زیرا آنها از الگوهای مشترک تمام نژاد بشر که بخشی از ناخودآگاه جمعی هستند , بیرون آمدهاند .
برای جانگ , گذشته بدوی ما مبنای روان انسان , هدایت و تاثیرگذاری بر رفتار کنونی است . یونگ ادعا کرد که تعداد زیادی از کهن الگوها را شناسایی کردهاست اما توجه ویژهای به چهار نمونه دارد .
نقاب یا نقاب ) چهره بیرونی ما در جهان است . آن خود واقعی خود را پنهان میکند و یونگ آن را به عنوان الگوی " همنوایی " توصیف میکند . این چهره یا نقش عمومی است که شخص با دیگران به عنوان فردی که ما واقعا ً هستیم , نشان میدهد .
کهن الگو یکی دیگر از کهن الگوها است . " آنیما " تصویر آینهای از رابطه جنسی ما است یعنی جنبه زنانه ناخودآگاه در مردان و تمایلات مردانه در زنان . هر جنس به واسطه قرنها زندگی با هم نگرش و رفتار دیگری را نشان میدهد . روان زنان شامل جنبههای مردانه ( کهن الگوها ) و روان انسان شامل جنبههای زنانه ( کهن الگوی آنیما ) است .
بعدی سایه است . این جنبه حیوانی شخصیت ما ( مانند نهاد در فروید ) است . این منبع انرژیهای مخرب و مخرب ما است . در راستای نظریه تکاملی , ممکن است کهن الگوهای یونگ نمایانگر استعدادها و استعدادها باشند که زمانی ارزش بقا داشتند .
سرانجام , نفس وجود دارد که حس وحدت را در تجربه فراهم میکند . برای جانگ , هدف نهایی هر فرد این است که به یک حالت تعادل ( مشابه با خودآگاهی ) دست یابد , و در این رابطه , یونگ ( مانند اریکسون ) در جهت گیری انسانگرایی بیشتر حرکت میکند .
او معتقد بود که بسیاری از مشکلات زندگی مدرن ناشی از جدایی تدریجی انسان از بنیان غریزی او است . " یکی از ابعاد این مساله دیدگاههای وی در مورد اهمیت آنیما و خصومت است .
یونگ استدلال میکند که این کهن الگوها محصولات تجربه جمعی مردان و زنانی هستند که با هم زندگی میکنند . با این حال , در تمدن مدرن غربی مردان از زندگی زنان و زنان خود از بیان تمایلات مردانه دلسرد میشوند . برای جانگ , نتیجه این بود که رشد کامل روانشناختی هر دو جنس تضعیف شدهاست .
در کنار هم با فرهنگ پدرسالاری حاکم در غرب , این امر منجر به کاهش ارزش ویژگیهای زنانه شدهاست و غلبه شخصیت ( نقاب ) عدم صمیمیت را به شیوهای از زندگی افزایش دادهاست که میلیون ها نفر در زندگی روزمره خود بلامنازع هستند .
منبع سایت روانشناسی ساده
- ۹۷/۱۰/۱۵